انرژى خورشیدی پاک+Solar Energy

انرژی های نو -برق خورشیدی-- وسایل جانبی-09177196296

انرژى خورشیدی پاک+Solar Energy

انرژی های نو -برق خورشیدی-- وسایل جانبی-09177196296

رکود از جنگ و امریکا هم خطرناک‌تر است

تنها راه رهائی از رکود اقتصادی ایران..دوری از ربا (سود بانکی بالای  یک درصد  )است!!!!! باور ندارید امتحان کنید. ربا=تورم..این دو با هم نسبت مستقیم دارند.!!!از ربا بپرهیزید تا اقتصادتان به گردش افتد.سود بانکی که چیزی تولید نمی کند!! پول باید با کارمزد بانکی نیم درصد .مانند کل جهان در خدمت تولید و تجارت باشد تا تغییری در اقتصاد ایجاد کند.نه اینکه همه مردم نزول خوار شوند!!اگر ربا ضرر محلک نداشت که اسلام حرامش نمی کرد.!!//
//
محسن رنانی، استاد دانشگاه اصفهان و اقتصاددان، روز گذشته در نشستی که در محل اتاق بازرگانی، صنایع، معادن و کشاورزی ایران برگزار شد، رفع مشکل رکود اقتصادی را منوط به قیام بخش خصوصی، دولت و نظام حاکم در راستای برطرف ساختن رکود دانست.

به گزارش «اعتماد»، رنانی در این نشست، با اشاره به روند ٣٧ سال گذشته اقتصاد ایران گفت: ما در این سال‌ها بیش از همه رشد داشتیم، همین‌طور پیشرفت هم در حوزه‌های مختلف حاصل شد ولی هنوز به توسعه دست نیافتیم به این دلیل که در بینش فکری حاکم بر کشور، تمایل تنها به رشد بود و توسعه نادیده گرفته شد. پس از انقلاب هم رشد را تجربه کردیم و هم پیشرفت اما به ندرت می‌توانیم شاخص‌های توسعه را پیدا کنیم. بطور مثال دانشگاه‌ها در ایران تجهیز شدند، تعداد مقالات بیشتر شد که به معنای رشد است. حال آنکه نیروی فارغ‌التحصیل دانشگاهی از نظر مهارت ضعیف‌تر از گذشته شده که به معنای عدم دستیابی به توسعه است.

او افزود: در ٣٧ سال گذشته درآمد کشور خوب بود ولی زندگی سخت‌تر شد. همین امر سبب شده که تولید در ایران هزینه‌بر باشد و مزیت رقابت‌پذیری در تولیدات کشور کم است و امکان حضور در بازارهای جهانی از دست رفت. مشکل در این است که هر گاه رشد و توسعه متناسب با توسعه بالا نرود، از یک جا به بعد، هزینه توسعه به‌شدت افزایش پیدا می‌کند. در نتیجه منطقی است که در ایران ٢٠ میلیون اتومبیل سالانه ١٧٠ هزار کشته به جای می‌گذارند و ابزار پیشرفت تبدیل به ابزار قتل می‌شود. متاسفانه در این سال‌ها برنامه‌های توسعه در ایران تنها از نظر اسمی توسعه نام داشتند و تنها برنامه رشد و پیشرفت بودند.

استاد دانشگاه اصفهان تاکید کرد: وقتی برای یک پروژه دستاوردی وجود ندارد یعنی به توسعه بی‌توجهی شده، مثلا این همه راه روستایی احداث شده که به معنای پیشرفت است ولی دستاورد آن هیچ است چرا که روستاییان به شهرها مهاجرت کردند. به بیان دیگر اگر رشد و پیشرفت با توسعه همراه نشود، هیچ دستاوردی نخواهیم داشت.

رنانی که خود را آسیب‌شناس اقتصادی می‌داند، دلیل عدم حضور فعالانه اقتصاددانان در تصمیم‌گیری‌های اقتصادی را نیز به عامل توسعه‌نیافتگی مرتبط دانست و تصریح کرد: اقتصاددانان ما، نه محفل مشترکی دارند، نه نهاد ویژه‌ای و نه حلقه فکری خاصی، بلکه هر کس به شکل فردی مقالاتی را ترجمه می‌کند که این عوامل موجب شده اقتصاددان ایرانی در ارائه الگویی برای ایران ناتوان باشد. علاوه بر توسعه نیافتگی اقتصاددانان در کشور، یا در خدمت سیاستمداران قرار می‌گیرند یا در دانشگاه‌ها تبدیل به ماشین تولید مقاله می‌شوند.

چهار نوع رکود در اقتصاد ایران
او ادامه داد: در بنگاه‌ها و در سطح ملی چهار نوع عدم هماهنگی در بنگاه‌ها رکودزا هستند، نخستین مورد آن عدم تعادل در عملکردها است که به معنای آن است که بدن سالم است اما کار کمتری می‌کند. نوع دیگر آن عدم توازن یا تناسب در ساختارها است که همانند بیماری قلبی و عروقی در بدن کارکرد را کاهش می‌دهد. رکود دیگر، بر اثر عدم توافق در ساز و کار و قواعد بازی رخ می‌دهد که منجر به افزایش اختلاف بین کارگر و کارفرما می‌شود و آخرین دسته رکودها که یک بنگاه می‌تواند به آن دچار شود، عدم تقارن در اطلاعات است که سبب می‌شود کار هماهنگ کردن بخش‌های مختلف یک بنگاه به سختی ممکن شود.

رنانی در ادامه رکود در سطح کلان را مشابه با رکود در بنگاه‌ها دانست و براین اساس رکود در اقتصاد کلان را مانند عدم تعادل در عملکردها یکسان دانست و درباره آن توضیح داد: این رکود به این معنا است که گردش فعالیت‌ها تعادل ندارد، نرخ ارز، نقدینگی، نرخ بهره بانکی و مواردی از این دست نامتناسب با فضای کلی اقتصاد است. یا بطور مثال توزیع منابع بانکی در همه حوزه‌ها متناسب نباشد، که در جهان این موارد توسط دولت‌ها کنترل می‌شود و این امر منجر به رکودی میان مدت می‌شود.

به گفته وی عدم تناسب در ساختارها سبب می‌شود که ساختارها کارکرد خود را از دست دهند، مانند بدنی که یک دست بلندتر از دست دیگر باشد و به همین روی به این شکل از رکود در بخش کلان رکود ساختاری گفته می‌شود.

استاد دانشگاه اصفهان درباره مصادیق رکود ساختاری در ایران گفت: شهرک صنعتی داریم ولی تقاضایی برای تولید وجود ندارد چون سرمایه‌های کشور در بخش مسکن زمین‌گیر شده ولی برای مسکن هم تقاضا وجود ندارد. مثلا در ایران ٦٠ فرودگاه داریم که نیمی از آنها تعطیل و نیمه‌تعطیل هستند و تنها دو فرودگاه توجیه اقتصادی دارد. این نشان می‌دهد که سرمایه‌گذاری شده ولی بدون توجه به مولفه‌های توسعه این امر صورت گرفته است.

او افزود: در ایران به اندازه‌ای سد ساخته شده که اگر همه آسمان هم شروع به باریدن کند تنها ٤٠ درصد آنها پر می‌شود. کشور نیاز به این اندازه سد نداشت. این همه دانشگاه ساختیم و نصف کلاس‌ها امروز خالی است و تمام اینها از طریق خالی کردن چاه‌های نفت ممکن شد. وقتی بیش از پتانسیل کشور هزینه می‌شود، به اقتصاد نامتوازن می‌رسیم. از قضا بیماری هلندی- که به معنای تولید برای مصرف داخلی و تامین نیازهای وارداتی از طریق فروش منابع طبیعی است- هم ناشی از چنین رفتارهایی است. این اتفاقات در کنار هم به معنای عدم توازن در اقتصاد است که آن را رکود ساختاری می‌نامند.

رکود طولانی مدت نهادها
رنانی عدم توافق در ساز و کار و قواعد بازی را در سطح کلان و ملی، رکود نهادی نام‌گذاری کرد و ادامه داد: نهادها رفتار جامعه را در سطوح مختلف کنترل می‌کنند، مثلا بانک مرکزی نهادی است که رفتار پولی را تحت نظر می‌گیرد، دین به کنترل رفتار معنوی می‌پردازد و رفتارعاطفی هم در نهاد خانواده کنترل می‌شود. عدم توافق نهادی در سطح ملی، به ناهماهنگ شدن دستگاه‌ها و تقسیم کار غلط منتهی می‌شود. مثالی که در این رابطه می‌توان زد این است که در وضعیت فعلی اقتصاد، ٢٠٠ تا ٣٠٠ هزار میلیارد تومان از سرمایه‌های مردم در دادگستری گیر کرده‌اند. نهادها قواعد بازی در جامعه را تعیین می‌کنند و در شرایطی که سرمایه، کارآفرین، خلاقیت و نیروی انسانی وجود دارد هم اگر نهادها نباشند یا دچار رکود شوند، توسعه ناممکن می‌شود.

به گفته او نهادها در ایران از توسعه حمایت نمی‌کنند و به همین خاطر پروژه مسکن مهر در بندرعباس زمانی با توفیق روبه‌رو می‌شود که یا یک‌سوم مردم بندرعباس خانه‌های خود را رها کنند و در آنجا ساکن شوند یا اینکه تمام روستاهای استان از سکنه خالی شوند و به آنجا بروند.

این آسیب‌شناس اقتصادی گفت: عدم تقارن در اطلاعات به این معنا است که اطلاعات در مجموعه به درستی حرکت نکند و امکان برنامه‌ریزی از بین برود. این بحث در سطح کلان به ابهام و عدم اطمینان سیاسی منجر می‌شود که به‌شدت فضای کسب و کار را تحت تاثیر قرار می‌دهد؛ زیرا فضای سیاسی مبهم افق اقتصادی را کور می‌کند و ممکن است در کشور ظرفیت باشد ولی به واسطه عدم اعتماد تولید صورت نگیرد که در این صورت آن را رکود اقتصادی سیاسی نام‌گذاری می‌کنند.

استاد دانشگاه اصفهان به لحاظ زمانی چهار دسته رکود پیش‌تر گفته شده را به این ترتیب تقسیم‌بندی کرد: کوتاه‌مدت‌ترین رکود، در رکود اقتصادی- سیاسی رخ می‌دهد. رکود اقتصاد کلان در ایران، میان مدت است، حال آنکه رکود ساختاری بلندمدت است و برای برطرف کردن مشکل رکود نهادی زمان بسیار دراز مدتی نیاز است و انقلاب‌ها بطور کلی در مقابل نهادها صورت می‌گیرد آن‌هم در شرایطی که مردم دیگر نسبت به اصلاحات نهادی نا امید شوند.

رفع رکود با قیام نظام سیاسی
رنانی با اعلام اینکه در ایران امروز، چهار رکود پیش‌تر گفته شده همزمان با هم وجود دارند، افزود: در کنار چهار رکودی که وجود دارد، دو بحران جهانی هم بر اقتصاد ایران فشار می‌آورند، یکی کاهش جهانی قیمت نفت است و دیگری رکود جهانی است که از سال ٢٠٠٧ رشد اقتصادی جهانی را نصف کرده است. این سطح از رکود در دوران پس از جنگ جهانی بی‌سابقه بوده است.

به گفته رنانی ابزارهای دولت برای برطرف کردن رکود ایران کارایی خود را از دست داده، زیرا افزایش دو برابر نقدینگی در دولت روحانی که البته مدعی سیاست انقباضی است، هم نتوانست از تعمیق رکود جلوگیری کند. نرخ بهره بانکی کاهش پیدا کرد ولی رشد اقتصادی در عمل دیده نشد.

او تاکید کرد: برطرف کردن مشکل رکود در ایران نیازمند قیام کل نظام سیاسی است. نظام بانکی باید جراحی شود و بعضی از بانک‌ها باید ورشکست شوند. قاچاق را دولت نمی‌تواند کنترل کند و این کار کلیت نظام سیاسی است که با آن درگیر شود. دادگستری باید شعبات ویژه‌ای برای نجات بنگاه‌های بزرگ کشور داشته باشد. متاسفانه دولت، نظام سیاسی و بخش خصوصی همگی رکود را دست کم گرفته‌اند وگرنه اینچنین تعلل نمی‌کردند. در این میان اقتصاد مقاومتی هم شوخی گرفته شده وگرنه فرمانده آن باید مانند فرمانده جنگ تام‌الاختیار بود.

او گفت: خطر رکود از امریکا و جنگ تحمیلی هم بدتر است.!!!!!!!!! به همین دلیل نظام سیاسی باید اولویت اول خود را بر رفع رکود بگذارد و تا پایان آن از دامن زدن به درگیری‌های جناحی خودداری کند. رکود فعلی اگر با یک بسیج عمومی همراه نشود، تا دو سال دیگر هم نمی‌توان آن را بطور کلی حل کرد.!! رکود از ربای حرام  است. ربا و تورم نسبت مستقیم دارند!!


ربا بلای اقتصاد!!

چه کنیم که از این عمل زشت دور باشیم؟ خداوند میفرماید این دو گروه دشمن آشکار من هستند.!! از طرفی می بینیم که با سیستم بانکی و پولی موجود همه دستشان به نوعی به این فعل حرام آلوده است.! همه بهم می گویند چکار باید کرد نمی شود که بانک نباشد. نمی شود که وام نگرفت و نداد. و با وجود تورم بالای بیست درصد در سال در ایران اگر وام قرض الحسنه بدهیم بفرض براینکه سرمایه سر یکسال برگشت شود .در عمل یکصد تومان با احتساب  تورم پولی و هزینه بانک .تبدیل به 70 تومان شده و این وسط بانک 30 تومان ضرر کرده.تکلیف بانک چیست؟! بنظر میرسد یکه از اشکالات پول کاغذی همین تورم زائی آن است . که پول امسال با سال دیگر ارزش متفاوتی دارد بر خلاف عدد درج شده روی آن.!! لذا اگر بجای پول کاغذی از سکه های طلا یا نقره یا هر فلز گرانبهای دیگر استفاده شود.نرخ ارزش امسال با سال بعد تفاوتی ندارد. مانند اسکناس نیست که دولت زیاد چاپ کند ارزشش پائین بیاید. و تورم زا باشد. ویا اگر کشوری مثل آمریکا که دلارش  رواج بین المللی پیدا کرده با چاپ اسکناس بیشتر سرمایه جهان را ببلعد . و خود شامل تورم پولی نشود.!!

بنا بر این نتیجه می گیریم برای نجات از تورم و ربا و استعمار جهانی باید معاملات داخلی و خارجی با طلا و نقره  وکالا پایا پای  باشد. تا از فرار سرمایه از کشور جلو گیری شده .و اقتصاد بیمار جان تازه ای بگیرد.و هم خدا از ما راضی باشد .و بعنوان یک کشور اسلامی ربا خواری را ترویج نداده باشیم.در صدر اسلام مگر اسکناس بود؟ و بر همین اساس بانکداری الکترونیکی هم میتواند بر مبنای واحد سکه نقره و طلا به کارش ادامه دهد. و دیگر نیاز به شعار مرگ بر استعمار لازم نیست.! چون با این کار جلوی استعمار دلاری گرفته می شود. و در داخل هم کسی  برای فرار از تورم سکه در بالش ذخیره نمی کند و عملا کل سکه رایج مملکت در چرخه اقتصادی و تولید قرار می گیرد. و رکود از بین می رود.بیکاری از میان برداشته می شود.و آنوقت خواهید دید که دشمن اقتصاد پول و ربا بوده است.!! که خدا آنقدر از مضرات ربا خواری فرموده است. و در چنین جامعه ای اگر سرمایه داران زکات سود اموال تجارت خود را به فقرا بدهند دیگر فقیری وجود ندارد که از شدت فقر دزدی کند.و یا امنیت جامعه را به خطر بیاندازد. این است مدینه فاضله که مد نظر اسلام است

راهکار های توسعه ایران




1- کار ها بدست کاردانان و نخبگان بسپاریم.
2- برای توسعه باید به اقتصاد جهان متصل شد.
3- از مواد خام فروشی دست برداریم.و آنها تبدیل و با ارزش افزوده بفروشیم.همان کاری که چین و کره و مالزی و..می کنند.
4- احزاب آزاد در توسعه و جهت دادن به ملت .و ایجاد رقابت فکری نقش موثری دارند.
5- دموکراسی در همه زمینه ها اجرا شود.
6-قضیه هسته ای بسرعت حل و فصل شود.
7- ایران با کشورهای منطقه به تعامل فکری برسد.تا جنگها پایان پذیرد.
8-مردم همه همکاری کنند و برای توسعه کشور طلا و دلار نخرند. و در عوض همه به فکر تولید باشند .نه دلالی و سود آنی.!!
9-استفاده بهینه از منابع موجود.

10-همت عمومی برای خرید کالاهای تولید داخل.

11-سود بانکی بیش از سه درصد ربا و حرام است.و نابود کننده اقتصاد.باید اصلاح شود./


عمده بحث‌های نخبگان فکری ما در باب توسعه حول مبانی فلسفی این مفهوم است. اینکه توسعه‌یافتگی یعنی چه؟ این تقسیم‌بندی از کجا ناشی می‌شود؟ نظام جهانی چگونه به کشورهای شمال- جنوب یا مرکز- پیرامون تقسیم می‌شود؟ اما محمود سریع‌القلم، استاد دانشگاه بهشتی چنین نیست.

وی که عمده مطالعاتش پیرامون توسعه‌یافتگی است و تا به حال کتاب‌ها و مقالات متعددی در این باب منتشر کرده است (که معروف‌ترین آن عقلانیت و آینده توسعه‌یافتگی در ایران است) معتقد است که دیگر زمان آن نیست در باب مبانی فلسفی توسعه‌یافتگی بحث شود.

وی همیشه بیان داشته است که اصول توسعه‌یافتگی در جامعه بشری یکسان است و این الگوها هستند که بر اساس جغرافیا‌ها تغییر می‌کنند. سریع القلم که فوق دکترای خود را از دانشگاه اوهایو آمریگا گرفته و از بین‌المللی‌ترین اساتید علوم انسانی جامعه دانشگاهی ما محسوب می‌شود در اکثر همایش‌ها و کنفرانس‌های معتبر و رده بالای جهانی حضور دارد. وی همیشه سعی دارد تا دستاوردش از این سفرهای علمی را در اختیار دانشجویان و علاقه‌مندان قرار دهد. در همین راستا دکتر سریع‌القلم دوشنبه‌یی که گذشت در نشستی که در پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی به مناسبت هفته پژوهش برگزار شد، شرکت کرد و سخنرانی‌ای تحت عنوان «نظریه‌یی برای توسعه ایران» ایراد کرد. وی در ابتدای سخنانش اشاره می‌کرد که بحث‌هایی که در اینجا مطرح می‌شود هم حاصل مطالعاتش است و هم همایش‌هایی که به ویژه در یک‌سال اخیر شرکت کرده است.

توسعه‌یافتگی قابلیت گوگل شدن دارد
در رابطه با بحث توسعه‌یافتگی در ابتدا بنیان‌ها را ذکر می‌کنم و بعد از آن به فرآیندها و نتایح حاصل از این بنیان‌ها برای آینده کشور اشاره می‌کنم. نخستین مساله این است که توسعه‌یافتگی یک امر جهانشمول و دستاورد بشری است. توسعه‌یافتگی تحت تاثیر کشورها، جغرافیای خاص و فرهنگ خاصی نیست و تحت تاثیر اصول خاصی هست. توسعه‌یافتگی یک پدیده‌یی است که جنبه فرمولی و ریاضی پیدا کرده و مانند علوم پزشکی و مهندسی به یک چارچوب مشخصی رسیده است.

من تعجب می‌کنم در کشور ما هنوز همایش در رابطه با توسعه‌یافتگی برگزار می‌کنند. مورد بعدی این است که توسعه‌یافتگی قابلیت گوگل شدن دارد. یعنی لزومی ندارد که این همه ما در کشور همایش و کنفرانس توسعه‌یافتگی برگزار کنیم و مباحث تکراری مطرح شود و حرف‌های تکرای صرف و دور از واقعیت‌های جامعه خود ما و نظام بین‌الملل مطرح شود و دوباره به این مباحث برگردیم که در دهه ۴٠ در ایران مطرح بوده است.

ما راحت می‌توانیم به نتایجی که جهان در این رابطه دست یافته برسیم. مورد آخر در مقدمه این است که اگر بحث توسعه‌یافتگی قرار است در این کشور به نتیجه برسد صرفا در حوزه نخبگان است. ما دو راه برای توسعه داریم؛ یا باید جامعه تصمیم بگیرد یا نخبگان. جامعه‌یی می‌تواند در رابطه با توسعه تصمیم بگیرد که تشکل، حزب، آگاهی داشته باشد و همچنین نسبت به مسائل خودش و جهان به یک اطمینان نسبی رسیده باشد.

در میان کشورهای در حال توسعه این وضعیت یا وجود ندارد یا بسیار ضعیف است. در تمام کشورهایی که در خارج از غرب به توسعه‌یافتگی رسیدند، مانند مالزی، سنگاپور، کره جنوبی و چین و... تصمیم‌گیری برای پیشرفت کشور نزد نخبگان سیاسی و نخبگان فکری بوده است. یعنی جایی که تصمیم گرفته شده کشور باید پیشرفت کند، لوازم آن توسط نخبگان فراهم شده است.

اصول توسعه‌یافتگی مبتنی بر تجربه بشری است
مساله بعدی در این رابطه بحث متدولوژی (روش‌شناسی) توسعه‌یافتگی است. من بحث توسعه‌یافتگی را به دوقسمت تقسیم می‌کنم؛ یکی اصول توسعه‌یافتگی است، یکی الگوی توسعه‌یافتگی. اصول توسعه‌یافتگی مبتنی بر تجربه بشری است و جنبه بین‌المللی دارد. یعنی نمی‌شود گفت چون ما ایرانی هستیم برای پیشرفت به علم و صنعت کاری نداریم و می‌خواهیم راه دیگری برویم. اصول توسعه‌یافتگی جنبه جهانی دارد. شایسته سالاری، بروکراسی کارآمد، صنعتی شدن، هماهنگی میان سه قوه، توزیع عادلانه امکانات، دانشگاه‌های حل‌المسائلی، محوریت تولید و فناوری و تصمیم‌گیری‌های اقتصادی غیر سیاسی، تجربه‌های بشری هستند.

اگر تجربه آلمان را مطالعه کنیم دقیقا همان تجربه کره جنوبی است. یعنی همگی اصولی را مشترکا به کار گرفته‌اند تا بتوانند پیشرفت کنند. اما در بحث‌ الگوهای توسعه‌یافتگی کشورهای مختلف می‌توانند راه‌های مختلفی را طی کنند. الگوی توسعه‌یافتگی یعنی اینکه کشوری، جغرافیا، فرهنگ و منابع خود را مطالعه کند و ببیند از چه طریقی می‌تواند تولید ثروت کند تا به یک مزیت نسبی برسد. کشور ما دوهزار کیلومتر مرز در خلیج فارس دارد. شما این را مقایسه کنید با ١٢ کیلومتر مرز عراق که همیشه در یک حقارت ژئوپولتیک قرار گرفته است.

بسیاری از رفتارهای سیاسی عراق در گذشته تحت تاثیر این کم بودن دسترسی‌اش به خلیج فارس بوده است. کشور ما عمق ژئوپولتیک دارد. به این معنا که عرض و طولش مناسب است. این عرض و طول را مقایسه کنید با عربستان یا کشوری خاص مانند شیلی که یک باریکه‌یی است. کشور ما از دوطرف به دریا دسترسی دارد و یکی از آنها (خلیج فارس) بسیار مهم و بین‌المللی است. کشور ما منابع انسانی منحصر به فردی دارد. مطالعاتی که انجام گرفته نشان می‌دهد از مراکش تا پاکستان و در میان ۵۵ کشور مسلمان ایران بهترین شرایط را در منابع انسانی دارد. در میان این کشورها به ندرت کشوری یافت می‌شود که هم کارگردان داشته باشد و هم فیزیکدان. هم بهترین اطبا را داشته باشد و هم ماهرترین مهندسین.

هم مورخ داشته باشد و هم اینکه مردمش به بهترین نحو زبان‌های دیگری را یاد بگیرند. بنابراین توانایی‌هایی که در ایران است، در میان کشورهای مسلمان منحصر به فرد است و در جهان هم رتبه ما ١۵ است. اگر بخواهیم این را تبدیل به قدرت و ثروت کنیم باید ببینیم که راه ما چیست؟ باید سراغ صنایع سبک برویم یا کشاورزی؟ ما از این طریق می‌توانیم ثروت اقتصادی تولید کنیم. کشوری که ثروت ندارد نمی‌تواند فرهنگ خود را زنده نگه دارد. ثروت هم صرفا به معنای پول نیست، به معنای امکانات است.

اگر ما بخواهیم فرهنگ و تمدن خود را در دنیا مطرح کنیم نیاز به امکانات داریم. در کشور ما به نظر می‌رسد که پتروشیمی و فناوری اطلاعات بهترین شرایط را دارند. اتفاقا بسیاری از متخصصان ما معتقدند که مزایای نسبی در کشاورزی نداریم و منابع آبی را بهتر است که در جای دیگری مصرف کنیم. در یکی از کنفرانس‌هایی که در داووس حضور داشتم، خود بیل‌گیتس شخصا به من گفت؛ ‌ای کاش روابط ما عادی بود که من یک مرکز ویژه برای جوانان ایرانی در ایران درست می‌کردم.

 وی می‌گفت ما از چینی‌ها و هندی‌ها بسیار استفاده می‌کنیم، اما نسل ایرانی‌ها نسلی دیگر است و توان‌های متفاوتی دارند. در منطقه سیلیکون ولی در شمال کالیفرنیا که مرکز ‌آی. تی جهان است ٧٠ درصد غیرامریکایی هستند. عمده این ٧٠ درصد چینی‌ها، هندی‌ها و ایرانی‌ها هستند. در حدی این سه ملیت در حوزه فناوری امریکا نقش عمده ایفا می‌کند که در یک سند به عنوان تهدید علیه امنیت ملی امریکا معرفی شده است.

بحث دیگر این است که اگر بخواهیم در مسیر توسعه‌یافتگی حرکت کنیم باید به یک سری بنیان‌های فکری برسیم و مورد اجماع نخبگان سیاسی، فکری و دانشگاهی ما قرار بگیرد. در یک کشور خوب است که اختلافات در حوزه سیاستگذاری باشد. اما اختلاف در مسائل کلان فکری و فلسفی برای حکمرانی بسیار مضر است. یعنی یک کشور نمی‌تواند ١۵٠ سال صبر کند به این نتیجه برسد که غرب به چه معنا است. آیا غرب خوب است یا بد؟ باید از آن فاصله گرفت؟ باید با آن اتحاد استراتژیک داشت؟ باید احتیاط کرد؟

باید قوانین داخل کشور را غنی کرد؟ باید قوه مقننه مسلطی در کشور داشته باشیم تا بتوانیم از زیاده‌خواهی‌های غرب جلوگیری کرد؟ بالاخره ما باید به یک اجماع برسیم. اختلافات ما در این زمینه‌ها همان اختلافات ١۵٠ سال گذشته است و این برای کشور مضر است. اشکال ندارد که ما در نرخ مالیات با یکدیگر اختلاف داشته باشیم، اما باید به این اجماع برسیم که در کجا هستیم و به کجا می‌خواهیم برویم. اگر یک دولت برود و دولت دیگری بیاید و مسائل فلسفی و جهت‌گیری کشور عوض شود، این برای انباشت سرمایه، توسعه ملی و ایجاد ثروت و آینده شهروندان بسیار مضر است. بنیان‌های فکری که ما باید به آن برسیم و مورد اجماع قرار بگیرد، به نظر من مواردی است که در ادامه بیان می‌کنم.

نخستین نکته که به نظر من مهم است این است که بدون بین‌المللی شدن نمی‌توان رشد کرد. اگر من دانشگاهی صرفا در مدارهای داخلی خود را تعریف کنم، می‌گویم که من در دانشگاه شهید بهشتی با یک‌سری همکار و دانشجو کار می‌کنم و هر از چند وقتی هم به جاهای دیگر می‌روم. این یکی از مدارهای فکری است و مدار دیگر این است که من خود را در سطح جهانی ببینم و با استادان مختلف از کشورهای گوناگون در رابطه باشم، متوجه نقاط ضعف خودم می‌شوم. اگر من یک دوچرخه ساز باشم ممکن است در داخل کشور فروش خوبی داشته باشم اما وقتی با یک دوچرخه آلمانی دوچرخه من مقایسه شود، آنگاه متوجه می‌شوم دوچرخه من چه ایراداتی دارد. یک نماینده مجلس کی می‌تواند خود را محک را بزند؟

ممکن است اطراف خود را نگاه کند و بگوید که من فوق‌لیسانس هم دارم. اما وقتی با یک نماینده ازکشور پیشرفته خود را مقایسه کند، نقاط ضعفش مشخص می‌شود. بنابراین اگر با دنیا کار نکنیم و حتی جلوتر از آن با بعضی از کشورها قفل نشویم، نمی‌توانیم پیشرفت کنیم. البته اینها قابل بحث است. اینکه قفل شدن یعنی چی؟ تا کجا، در چه حوزه‌هایی، با کدام قانون؟ اینها همه مسائلی است که می‌توان در رابطه با آن بحث کرد. اما اصل آن بسیار مهم است. کشور لهستان امروزه کشوری محترم و قابل احترام در شرق اروپا است. چرا که لهستان تصمیم گرفت خودش را با آلمان قفل کند. مهم‌ترین دانشگاه‌های شرق اروپا در لهستان قرار دارد.

 ابعاد قدرت در یک کشور باید غیرمتمرکز  باشد
 من به خواندن بیوگرافی (زندگینامه) بسیار علاقه دارم. در ۵٠٠ بیوگرافی که خوانده‌ام به این نتیجه رسیدم هر کسی در هر زمینه‌یی موفق بوده، در زندگی‌اش تمرکز داشته است. به دلایل پیچیده‌یی ذهن ما ایرانی‌‌ها خیلی پخش است. ذهن ما ایرانی‌ها همه کاری می‌خواهد انجام دهد. در همه موضوعات می‌خواهد وارد شود. این برای رشد مفید نیست. انسان برای رشد چه در حوزه فردی و چه ملی نمی‌تواند در ده‌ها اولویت خودش را تعریف کند. تفکیک قدرت اقتصادی از سیاسی اصلی است که جنبه حقوقی و قانونی بودن آن در قرن هجدهم نهادینه شد.

ملتون فریدمن یک جمله بسیار مهم دارد؛ وی می‌گوید زمانی آزادی متولد می‌شود که قدرت اقتصادی از قدرت سیاسی جدا شود. وقتی قدرت اقتصادی و قدرت سیاسی با یکدیگر تلفیق شود، آزادی صرفا برای سخنرانی مفید خواهد بود و جنبه عملی به خود نمی‌گیرد. ابعاد قدرت در یک کشور باید متکثر و غیرمتمرکز باشد. تبادل با بازارهای کار، سرمایه و فناوری یکی دیگر از اصول است. امروز در منطقه خلیج‌فارس شش میلیون هندی کار می‌کنند و ما ایرانی‌ها که بهترین‌ نیروهای انسانی را داریم، نقش‌مان در توسعه خلیج فارس به دلایل سیاسی و امنیتی صفر است.

کشورهای عربی حوزه خلیج فارس دو تریلیون دلار در دنیا سرمایه‌گذاری کردند. سالانه ١٨٠ میلیارد دلار سود می‌گیرند و مردم خود را برای ١۵٠ سال آینده ضمانت مالی و رفاهی کردند. یکی از سوال‌های مهم علم سیاست و روابط بین‌الملل این است که حکمرانان با پشتیبانی از کدام گروه‌های اجتماعی حکومت می‌کنند؟ تجربه بشری به ما می‌گوید که طبقه متوسط و متخصصان باید در حکومتی که خواهان پیشرفت است مشارکت داشته باشند. مساله بعدی این است که چالش‌های حکمرانی در سطح بین‌المللی چه چیزهایی هستند؟

 در همایش اخیر که از جانب کنفراس داووس در دوبی برگزار شد و پیش همایشی برای کنفراس سال آینده در داووس بود، به این نتیجه رسیدند که نخستین چالش مسائل بشری مساله مدیریت است. دومین مساله فاصله طبقاتی است. مسائلی که در ایران هم وجود دارد و وقتی در این همایش‌ها شرکت می‌کنیم به این نتیجه می‌رسیم که تنها راه‌حل این مشکلات همکاری‌های جهانی است. ما در محافل جهانی هم می‌توانیم یاد بگیریم و هم می‌توانیم اثرگذار باشیم.

چالش بعدی این است که رشد همراه با اشتغال است و امروزه شرکت‌ها رشد می‌کنند بدون اینکه اشتغال‌زایی کنند. رقابت ایدئولوژیک، بحران آب و افرایش آلودگی هوا دیگر چالش‌های است که نظام بین‌الملل امروزه با آن روبه‌رو است. این مسائلی است که جهان با آن روبه‌رو است و ما در کشور خودمان هم با این مسائل مواجه هستیم. اما در رابطه با مساله مدیریت و اینکه چگونه با مدیریت این مسائل را برطرف کنیم در کنفراسی که ذکر کردم مباحثی مطرح شد که به نظر می‌رسد ذکر آنها در اینجا خالی از لطف نیست.

نخستین مساله‌یی که در آنجا مطرح شد این است که مدیران باید نگاه بین‌المللی داشته باشند. دومین بحث اجماع‌سازی بود. ما بالاخره یکجا باید به جمع‌بندی برسیم. در دانشگاه‌ها داشتن مکاتب فکری گوناگون نه تنها بد نیست بلکه بسیار سودمند است. اما در حوزه حکمرانی داشتن مکاتب مختلف فکری خوب نیست. مساله بعدی مهاجرت و تعامل با جهان است. بحث بعدی که مطرح شد و در ما ایرانی‌ها بسیار ضعیف است، بحث هماهنگی است و مساله آخر این است که مدیریت باید به مردم روحیه بدهد و آینده را شکل دهد. ایران فوق‌العاده این استعداد را دارد که در مدارهای جهانی قرار بگیرد. ایران استعدادهایی دارد که اگر فرصت کار و رقابت در سطح جهانی پیدا کند نقش کلیدی می‌تواند پیدا کند. مساله بعدی این است که تولید در دنیا حالت دیجیتال پیدا کرده است. به عنوان مثال شرکت کوچکی به نام «اکولوس» در حالی که تنها ٧۵‌کارمند دارد سالانه دو میلیارد دلار گردش مالی دارد. کار آمدی و سیستم داشتن این‌قدر در جهان اهمیت پیدا کرده است.

با آمار و ارقام صحبت کنیم
 تلقی ما از جهان، یک تلقی غیر واقعی است. ما باید در دل جهان برویم و اثرگذار باشیم. بسیاری از رسانه‌های ما می‌گویند که جهان در حال فروپاشی است. این در حالی است که اقتصاد جهانی ٨/٣ نرخ رشد دارد. این رقم در چین ٨/۶، امریکا ١/٢، انگلستان ٢/٣ و اروپا و ژاپن که از همه پایین‌تر هستند یک درصد نرخ رشد اقتصادی دارند. بعضی از آمارها خیلی گویا است و به ما می‌گوید که چه اتفاقاتی در جهان در حال رخ دادن است. یک درصد مردم امریکا (امریکا ٢٣٠ میلیون نفر جمعیت دارد) ۴۶ درصد مالیات آن کشور را می‌دهند. در انگلستان یک درصد مردم ٢٨ درصد مالیات را می‌دهند. خیلی خوب است که در حکمرانی ما با آمار و ارقام صحبت کنیم و نه با کلمات انتزاعی.

در تضاد با جهان نمی‌توانیم پیشرفت کنیم
آیا توسعه در جامعه ما اولویت دارد؟ به نظر می‌رسد که جواب منفی باشد. آیا می‌پذیریم که مدیریت کشور ما بسیار بخشی است؟ آیا می‌پذیریم که تعریف ما از نظام بین‌الملل با مقتضیات توسعه‌یافتگی در تضاد است؟ اگر جواب مثبت است، پس وضع ما بسیار طبیعی است. چرا که نمی‌توانیم در تضاد با جهان پیشرفت کنیم. در انبوه تناقصات نمی‌شود در انتظار کار آمدی نشست. اگر می‌خواهیم کار آمد باشیم باید با دنیا ارتباط برقرار کنیم. اگر ما با دنیا ارتباط داشتیم، اجازه نمی‌دادیم هوای تهران اینقدر کثیف شود. اجازه نمی‌دادیم ٢٢هزار ایرانی در سال در جاده‌ها کشته شوند. اتاق فکر متمرکز طراحی اولویت‌های کشور کجاست؟ نمی‌توان در مدارهای حکمرانی چندین مکتب داشت، اما می‌توان رهیافت‌های مختلف سیاستگذاری داشت. تمامی جریان‌ها، نهادها و دستگاه‌های اجرایی الزاما باید به مشترکاتی در اولویت و جهت‌بندی دست یابند اگر هدف توسعه و کار آمدی برای کشور باشد.

ما  در  چه محیطی زندگی می‌کنیم؟
پیرامون ما کشورهایی وجود دارد که می‌توان آنها را دسته‌بندی کرد. یک سری کشورهایی هستند که آینده بسیار منفی‌ای دارند. این‌ کشورها که من از آنها به کشورهای در حاشیه یاد می‌کنم انواع و اقسام مشکلات دارند و گرفتار مسائل داخلی خودشان برای سال‌ها خواهند بود. اردن، مصر و لبنان جزو این کشورها هستند. کشورهای بی‌ثبات با چالش‌های جدی مانند افغانستان، عراق، سوریه، مناطق فلسطینی و پاکستان. کشورهای نسبتا با ثبات و خیلی ثروتمند مانند عربستان، امارات، کویت، قطر و جمهوری آذربایجان و ترکیه که کشوری با ثبات و در حال شکوفایی است. اگر بخواهیم ارزیابی دقیقی از وضعیت منطقه داشته باشیم باید ببینیم که در کجا ثروت هست و در کجا ثبات؟

چالش‌های فکری و فلسفی ما در توسعه
به نظر می‌رسد چالش‌های فکری و فلسفی ما برای توسعه به قرار زیر باشد:

١- ما تعاریف مشترک از نظام بین‌الملل نداریم. ٢- تمرکز در اهداف و اولویت‌بندی نداریم ٣-تفاهم فکر و انضباط فکری در مدیریت کشور را باید پیاده کنیم.

سیاست خارجی مطلوب چه ویژگی‌هایی باید داشته باشد؟

١- ضرورت حرکت سیاست خارجی در ریل الزامات رشد و توسعه اقتصادی. ٢- کشورهای دیگر از رشد و پیشرفت ایران‌هراسی نداشته باشند. ٣- معاشرت با دیگر کشورهای جهان ۴-مناظره در دانشگاه‌ها و رسانه‌ها پیرامون مسائل کلیدی سیاست خارجی ۵-عبور از چالش‌های امنیتی همسایگان ۶-تفکیک بین تبلیغ و تحلیل در دستگاه دیپلماسی کشور٧- تعطیلی هیجان و عصبانیت در ادبیات و سیاست خارجی ٨- پرهیز از استفاده از واژگانی مانند حتما، یقینا و بی‌تردید در سیاست خارجی.

اصول نهایی که در رابطه با این نظریه مطرح شد این است که حاکمیت در دنیای امروز، حاکمیتی است که در مقام میانجی میان جریان‌هاست. وقتی که بحران مالی در سال ٢٠٠٩ در آلمان به وجود آمد، حاکمیت آلمان به بخش خصوصی در این کشور گفت که ما با بحران ملی و جهانی روبه‌رو هستیم. شما کسی را از کار بیکار نکنید. بعد به سندیکاهای کارگری گفت که شما انتطارات خود را بالا نبرید و برای مدتی تقاضای افزایش دستمزد نداشته باشید.

حاکمیت به تمام جریان‌ها توجه کرد و با یک توازن کشور را مدیریت کرد. آلمان تنها کشوری است که در این بحران‌های مالی اخیر نه تنها موفق بود بلکه به دیگر کشورهای اروپا هم پول قرض داد تا زنده بمانند. حاکمیت اگر حکم میانجی میان جریان‌ها را داشته باشد، آن کشور پیشرفت می‌کند. اختلاف باید در سطح سیاست‌گذاری‌ها باشد و اختلاف در سطح مفاهیم باید هرچه سریع‌تر حل شود. در فامیل ما افرادی وجود دارند که نیم قرن هست با هم زندگی می‌کنند. چرا که در مفاهیم با یکدیگر اشتراک دارند و به قولی تفاهم فلسفی دارند، هرچند در سلیقه دچار تفاوت باشند. اختلاف در سلیقه را نمی‌توان حل کرد اما در مفاهیم می‌توان به یک